شکر ایام
... دوش خیال مست تو آمد و جام در کفش
گفتم: من می نخورم
گفت: مکن، زیان کنی
گفتم: ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم،
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی
دید که ناز می کنم
گفت: بیا! عجب کسی!
جان به تو روی می کند، روی بدو گران کنی؟
با همگان پلاس و کم، با چو منی پلاس هم؟
خاصبک نهان منم، راز ز من نهان کنی؟
...
...
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم آبان ۱۳۸۷ ساعت 16:39
توسط مرجان فولادوند
|