آدم و خدایانش- صورت گردانی
یونگ در آغاز کتاب "پاسخ به ایوب" مقدمهای دارد با عنوان "درخواست از خوانندهی مهربان" و در آن با لحن عذرخواهانهای از خوانندگانش درخواست میکند پیش از آن که به اتهام کفر پوستش را بکنند یا به خاطر خرافهپرستی ریشخندش کنند، کمی دربارهی حرفهایش در باب ایمان مذهبی و مقولهی خیر و شر تأمل کنند. بعد هم در فصل مفصلی مقدمات بحث را با لحن شمرده و احتیاطآمیزی شرح میدهد.
چیزی که من میخواهم بنویسم نیاز به مقدمات بسیار در باب رابطهی "نام و ذات" و نیز "صورتگردانی اسطورهها"دارد. پیگیری و تشخیص صورتهای دگرگونشدهی کهنالگوها و بنمایههای اساطیری در فرهنگ، زبان و اعتقادات امروزی، بحث بسیار مفصلی است. نمیدانم آیا هرگز مجال مطرح کردنش فراهم خواهد شد یا نه؛ اما فعلا از "خوانندهی مهربان" درخواست میکنم بدون همهی آن مقدمات، از این زاویه هم به موضوع "آدم و خدایانش" نگاه کند. مسلما این نه تنها دریچه است و نه بهترین آن، فقط یک پنجرهی دیگر است که شاید تازه باشد.
همین و تمام .
گمان می کنم تصور ما – حداقل در حیطه ی زبان- از خدای یگانه برایند تمام خدایانی است که بشر در طول قرنها آنها را پرستیده به آن ها نیازمند بوده دوستشان داشته یا از آنها ترسیده است.
زیرا نمی توانسته تصور کند خدایی که ابرها را در اختیار دارد همانی است که خشک سالی، قحطی و وبا دراختیار اوست .
خدای جنگ – که لزوما می بایست از کشتن خرسند شود و لذت ببرد- چگونه می توانست خدای حامی زنان و کمک کار ایشان در به دنیا اوردن فرزند و شیردادن و رهایی شان از بیماری باشد؟
و چگونه می شد که این همه بی دخالت مستقتم خدایی مشخص به انجام برسد؟
رد این احساس و تفکر را درفرهنگ اعتقادات امروز و نیزحتا درزبان ادیان توحیدی می شود دید. آشکار ترینش دراعتقاد اهل کتاب به قدیسانی است که هر کدام حامی گروهی خاص اند : سن امانوئل " حامی چوپانان و گله ها ، سنت ترزا حامی زنان ، " سن سباستین حافظ مسافران و گم شدگان کوهستان و... درباورهای ما نیز همین نقش معادل را می توان در اعتقاد به خضر به عنوان حافظ مسافران و گم شدگان و یونس حامی گرفتاران و زندانیان ، دید .
حتا اسامی خاصی که برای خداوند می شناسیم واو را به آن ها می خوانیم نیز رنگی ازآن باور کهن چند خدایی را در خود دارد:
خدای باران و باروری "رزاق" خدای مسافران " خیرالحافظین" خدای جنگ"منتقم" "قاسم الجبارین" " کاسر" "قاهر" خدای روشنی ، خدای راه های تاریک و........
به یاد بیاوریم که به ما توصیه شده در هر موقعیت خداوند را به نامی بخوانیم که مناسب نیاز و شرایط ماست . در دستور اذکار آمده است برای زیاد شدن رزق ، ذکر " یا رازق" و برای گره گشایی ذکر" یا مفتاح " برای بخشایش گناهان ذکر" یا غفار" برای دوری از رسوایی ذکر "یا ستار" .و....مجرب است.
اگر گم شدی خداوند را به نام هادی بخوان و اگر فقیر بودی او را " یا غنی" صدا بزن.
این نام ها هر یک خاصیتی دارد در پیوند با وجه خاصی از قدرت خداوند. با گفتن آن اسم خاص و مرتبط با نیازمان در واقع همان وجه از وجوه متفاوت و مختلف خداوند را فرا می خوانیم که به آن نیاز مندیم. گویی ازمیان خدایان بسیار (اسامی و وجوه بسیار خداوند) به معبد خدایی قدم گذاشته ایم که به قدرت خاص او محتاجیم.
وقتی طلب روزی می کنیم "رزاق" را فرا می خوانیم،یعنی خداوند را در کسوت خدای باروری و برکت بخشی می بینیم و نه درکسوت خداوند جنگ یا ایزد محافظ مسافران وغریبان یا خدای باران.
در واقع اگر یگانگی و یکپارچگی خداوند نه دراستنباط و استدلال عقلی، بلکه درپنهانی ترین ودرونی ترین بخش وجود وناخوداگاه مان حضوری بی تردید داشت، یا به بیانی دیگر،اگرما می توانستیم همه ی این وجوه گوناگون وگاه – بنا به فهم ما- متضاد را،در یک وجود واحد تصور کنیم ، برای همه ی احوالات گوناگون، تنها یک اسم برای فرا خواندن او کافی بود، زیرا با همان یک اسم خدایی را فرا می خواندیم که همه ی این وجوه دور از هم را هم زمان داشت . اما یک اسم هرچند فراگیر، ما را بسنده نیست، زیرا درعمیق ترین لایه های وجودی هنوز پی خدای بارانیم که مارا از چنگ خدای خشک سالی نجات دهد یا خدای حافظ زنان و خانواده که مارا از آسیب خدای جنگ در امان بدارد.
اما خدایان کهن از آن جا که وجود هایی جدا ازهم بودند – وحتا گاه در تعارض- می توانستند پناه آدمیان از آسیب خدایان دیگر باشند . خدای باران حامی انسان ازقدرت نمایی- وحتا انتقام جویی- خدای خشکسالی بود وخدای روشنایی همواره در ستیز با ایزد تاریکی ،این تقابل وتضاد تقریبا در تمام مجموعه خدایان اقوام دیده می شود.
.با آمدن ادیان توحیدی، خدایان متعدد تا پشت مرزهای افسانه و مطالعات باستان شناسی عقب نشستند،اما تضاد میان مرگ و زندگی ، بیماری و سلامت ، برکت و خشک سالی همچنان واقعیتی عینی و غیرقابل انکار بود . چه گونه می شد همه این وجوه متفاوت را (که هر کدام پیش از این خدایی مخصوص ومنحصرداشت) ، دریک خدا جمع کرد؟ اکنون می بایست ازمرگ ، بیماری، قحطی و بلا – که از جانب خدا و به اراده ی و تحت امراو بود- ، به پناه همان خدا ،گریخت.
جالب آنکه عین این مسئله را دراعتقادات عرفانی به این شکل پاسخ گفته اند: گریختن از" قضای الهی" به" قدرالهی" .
قضا این جا تقریبا معنایی معادل هرچیزسهمگین ودشوار(خدای خشکسالی، جنگ و..) دارد، و قدر در بر گیرنده ی هر لطف و عنایت و برکت
( خدای محافظ ،خدای حامی انسان ها و جانوران اهلی و..) است.
در ساحت زبانی، این تفکیک را می شود در اسامی جلال و اسماء جمال دید.
در باره ی اسم و رابطه اش با اساطیر وقت دیگری- اگر بود- حرف خواهیم زد.